شهادت حضرت فاطمه (س)
لحظات وداع حضرت فاطمه علیهاالسلام
در اوراق تاریخ
در منابع شیعه و سنی در زمینه شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام مطالبی اعم از تاریخی و روایی ذکر شده است که در این مطلب اجمالا به آن میپردازیم.
سلیم بن قیس میگوید:
از ابنعباس شنیدم که میگفت: چون بیماری حضرت فاطمه علیهاالسلام شدید شد، علیعلیه السلام را طلبید و فرمود:
"وصیت میکنم تو را که بعد از من با امامه دختر خواهر من زینب ازدواج کنی و تابوت مرا چنانچه ملائکه برای من وصف کردند، بسازی، و نگذاری احدی از دشمنان خدا در[تشییعٍ] جنازه من حاضر شوند.
پس همان روز فاطمه علیهاالسلام از دنیا رحلت کرد. از صدای گریه، مدینه به لرزه در آمد و مردم را دهشتی روی داد مانند روز وفات حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم."
پس ابوبکر و عمر به تعزیه حضرت علی علیه السلام آمدند و گفتند:
تا ما حاضر نشویم بر دختر رسول خدا نماز نگزار.
چون شب رسید، حضرت علی علیه السلام، عباس و فضل پسر او و مقداد و سلمان و ابوذر و عمّار را طلبید و بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نماز گزارد و او را دفن نمود. چون صبح شد، مقداد به ابوبکر و عمر گفت:
ما دیشب فاطمه را دفن کردیم. عمر به ابوبکر گفت: نگفتیم چنین خواهند کرد؟ عباس گفت: فاطمه خود چنین وصیت کرده بود که شما بر او نماز نخوانید. عمر گفت: شما کینه قدیم خود را هرگز ترک نمیکنید، والله که میروم او را از قبر در آورم و بر او نماز میکنم. امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: به خدا سوگند اگر این کار را انجام دهی، شمشیر خود را از غلاف بکشم و در نیام نکنم تا تو را و جماعت بسیاری را به قتل رسانم. بعد از این، ایشان توطئه کردند که علی علیه السلام را به قتل رسانند و گفتند: تا او را نکشیم ما به اهداف خود نمیرسیم. ابوبکر گفت: چه کسی این جرأت را میکند؟ عمر گفت: خالد بن ولید. پس او را طلبیدند و گفتند: میخواهیم تو را بر امر عظیمی بگماریم.
گفت: مرا بر هر کاری میخواهید بگمارید، اگرچه بر کشتن علی باشد. گفتند: از برای همین تو را طلبیدیم. خالد گفت: چه وقت او را به قتل برسانم؟ ابوبکر گفت: در وقت نماز در پهلوی او بایست، چون سلام نماز گوید گردن او را بزن. چون در آن وقت، اسماء بنت عمیس که پیشتر همسر جعفر طیّار بود در خانه ابوبکر زندگی میکرد. بر توطئه ایشان مطلع شد، کنیزک خود را گفت: برو به خانه علی و فاطمه علیهاالسلام به دور خانه ایشان بگرد و این آیه را بخوان. " وَ جاءَ رَجُلُ مِن اَقصَا المَدینَةِ یَسعَی قَالَ یا مُوسَی اِنَّ المَلاَ یَاتَمِروُنَ بِکَ لِیَقتُلوکَ فَاخرُج اِنّی لَکَ مِنَ النّاصِحِین."(سوره قصص؛ آیه 20) چون کنیزک آمد و این آیه را خواند، علی علیه السلام فرمود: به خاتون خود بگو: خدا تو را رحمت کند، ایشان قدرت آن ندارند، اگر ایشان مرا بکشند چه کسی با ناکثان و قاسطان و مارقان قتال خواهد کرد. پس حضرت وضو ساخت و به مسجد رفت و مشغول نماز شد. خالد بن ولید آمد و در پهلوی آن حضرت ایستاد، پس ابوبکر در اثنای نمازش پشیمان شد، ترسید که اگر علی علیه السلام شمشیر بکشد؛ اول او را بکشد، پس تشهدش را بسیار طول داد تا آن که نزدیک شد تا آفتاب در آید، زیرا میترسید که اگر سلام بگوید خالد به گفته او عمل کند و فتنهای بر پا شود، پس پیش از سلام نمازش گفت: ای خالد! مکن آنچه را گفته بودم، اگر بکنی تو را خواهم کشت.(کتاب سلیم بن قیس؛ ص 255/ احتجاج؛1/240) و این فتنه دفع شد.
علامه مجلسی مینویسد: در مدت زندگانی آن بانو علیهاالسلام بعد از پدر بزرگوارش، اختلاف نظر بسیاری میان خاصّه و عامّه میباشد، از شش ماه بیشتر و از چهل روز کمتر نگفتهاند، و احادیث معتبر دلالت میکند بر آن که بقای آن حضرت علیهاالسلام بعد از پیغمبر، هفتاد و پنج روز بوده است. ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبیین از حضرت امام محمّدباقر علیه السلام روایت کرده است: مدت بقای آن حضرت علیهاالسلام بعد از پدر خود؛ سه ماه بود.
همچنین شیخ صدوق روایت کرده است: چون از جانب حق تعالی خبر وفات آن سرور بانوان دو عالم دررسید، امّ ایمن را طلبید و- او معتمدترین زنان نزد آن بانو بود- فرمود:
ای امّ ایمن خبر وفاتم، به من رسیده، پس علی را برای من بطلب. چون حضرت امیرعلیه السلام حاضر شد، فرمود: ای پسر عمّ! تو را به انجام مواردی وصیّت میکنم. حضرت امیر علیه السلام فرمود: هر چه میخواهی بگو، فرمود:
وصیتهای من اول آن است که امامه دختر زینب را بعد از من به همسری برگزینی که تربیت کننده فرزندان من باشد و برای ایشان در مهربانی همانند من است، و تابوتی برای من بساز مثل آنچه ملائکه برای من تصویر کردند و به من نشان دادند. حضرت فرمود: ای فاطمه به من بنما که چگونه ایشان به تو نشان دادند؟ پس فاطمه علیهاالسلام روشی را که ملائکه از جانب حق تعالی برای او وصف کرده بودند به آن حضرت نشان داد. پس فرمود: وصیت سوم من آن است که در هر ساعت از شب و روز که وفات نمایم، در همان ساعت مرا دفن کنی و تأخیر ننمایی، و نگذاری احدی از دشمنان خدا که بر من ستم کردهاند، بر جنازه من حاضر شوند و بر من نماز خوانند. حضرت امیر علیه السلام فرمود: چنین خواهم کرد.
پس آن بانوعلیهاالسلام در نیمه شب به ریاض جنّت انتقال یافت. حضرت علی علیه السلام در همان ساعت مشغول تجهیز و تکفین آن حضرت گردید. پس از آن که از غسل و دفن فارغ شد، جنازه را بیرون آورده و جریدی از درخت خرما روشن کرده و با جنازه آن حضرت بیرون آمدند، تا آن که در همان شب بر آن حضرت علیهاالسلام نماز گزارند و جسد مطهّرش را دفن کردند...(علل الشرایع؛185) علامه مجلسی مینویسد: در مدت زندگانی آن بانو علیهاالسلام بعد از پدر بزرگوارش، اختلاف نظر بسیاری میان خاصّه و عامّه میباشد، از شش ماه بیشتر و از چهل روز کمتر نگفتهاند، و احادیث معتبر دلالت میکند بر آن که بقای آن حضرت علیهاالسلام بعد از پیغمبر، هفتاد و پنج روز بوده است. ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبیین از حضرت امام محمّدباقر علیه السلام روایت کرده است: مدت بقای آن حضرت علیهاالسلام بعد از پدر خود؛ سه ماه بود.(مقاتل الطالبیّین؛49)
در روز وفات آن حضرت نیز اختلاف نظر بسیار است، اکثر علمای امامیه گفتهاند در روز سوّم جمادی الاول واقع شد. همچنین در سن شریف حضرت فاطمه علیهاالسلام در وقت وفات، اختلاف نظر بسیار است، اکثر روایات معتبر دلالت میکند بر آن که سن شریف آن بانو علیهاالسلام در آن وقت، هیجده سال بوده، و قول صحیح و مشهور میان علمای امامیه همین قول است.
در کتاب روضة الواعظین روایت کردهاند که حضرت فاطمه علیهاالسلام را بیماری شدیدی عارض گردید و تا چهل روز ممتد شد، چون خبر وفات آن حضرت علیهاالسلام به او رسید امّ ایمن و اسماء بنت عمیس و حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام را حاضر ساخت و گفت: ای پسرعمّ! از آسمان خبر فوت به من رسیده و من عازم سفر آخرتم، تو را وصیت میکنم به چیزی چند که در خاطر دارم.
حضرت امیر علیه السلام فرمود: ای دختر رسول خدا آنچه خواهی وصیت کن. پس بر بالین آن حضرت نشست و هر که در آن خانه بود بیرون کردند. پس ساعتی هر دو گریستند. حضرت علی علیه السلام سر فاطمه علیهاالسلام را مدتی به دامن گرفت و به سینه خود چسبانید و فرمود:
هر چه میخواهی وصیت کن، آنچه فرمایی به عمل میآورم و امر تو را بر امر خود اختیار میکنم. فاطمه علیهاالسلام فرمود: خدا تو را جزای خیر دهد ای پسرعمّ رسول خدا، وصیت میکنم تو را اول که بعد از من امامه را به عقد خود درآوری. او برای فرزندان من مثل من است. پس فرمود: برای من تابوتی قرار ده، زیرا که ملائکه را دیدم که صورت تابوت برای من ساختند. پس فرمود: باز وصیّت میکنم تو را که نگذاری که یکی از آنها که بر من ستم کرده و حقّ مرا غصب کردند بر جنازه من حاضر شوند، زیرا که ایشان دشمن من و دشمن رسول خدایند، و نگذاری که احدی از ایشان و نه از اتباع ایشان، بر من نماز بخوانند، و مرا در شب دفن کنی، در وقتی که دیدهها در خواب باشد. (روضة الواعظین؛151)
ابن شهرآشوب و دیگران روایت کردهاند چون خواستند که آن حضرت علیهاالسلام را در قبر گذارند، دو دست شبیه دستهای رسول خدا صلی الله علیه و آله از میان قبر پیدا شد، و آن حضرت را گرفت و به قبر برد.
در کشف الغمّه روایت کردهاند چون وفات حضرت فاطمه علیهاالسلام نزدیک شد، اسماء بنت عمیس را گفت: آبی بیاور که من وضو بگیرم، پس وضو گرفت - به روایتی دیگر غسل کرد - و بوی خوش طلبیده و خود را خوشبو گردانید و جامههای نو طلبید، پوشید و فرمود:
ای اسماء! جبرئیل در وقت وفات پدرم از بهشت، چهل درهم کافور آورد، حضرت آن را سه قسمت کرد و یک بخش را از برای خود گذاشت و یکی را برای من و یکی را برای علی، آن کافور را بیاور که مرا به آن حنوط کنند. چون کافور را آورد، فرمود: نزدیک سر من بگذار، پس رو به قبله خوابید و جامهای بر روی خود کشید و فرمود: ای اسماء مدتی صبر کن، بعد از آن مرا صدا کن، اگر جواب نگویم، علی را طلب کن و بدان که من به پدر خود ملحق گردیدهام.
اسماء ساعتی انتظار کشید، بعد از آن فاطمه علیهاالسلام را ندا کرد، صدایی نشنید، پس گفت: ای دختر مصطفی، ای دختر بهترین فرزندان آدم، ای دختر بهترین کسی که بر روی زمین راه رفته است، ای دختر آن کسی که در شب معراج به مرتبه قاب قوسین او ادنی رسیده است. چون جواب نشنید جامه را از روی مبارکش برداشت، دید که مرغ روحش به ریاض جنّت پرواز کرده است، پس بر روی آن حضرت افتاد و آن حضرت را میبوسید و میگفت: چون به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله میرسی. سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان.
در این حال امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از در آمدند و گفتند: ای اسماء! چرا مادر ما در این وقت به خواب رفته است؟ اسماء گفت: مادر شما به خواب نرفته ولیکن به رحمت خداوندی واصل گردیده است، پس حضرت امام حسن علیه السلام خود را بر روی آن حضرت افکند و روی انورش را میبوسید و میگفت: ای مادر با من سخن بگو پیش از آن که روحم از جسد مفارقت کند، و حضرت امام حسین علیه السلام بر پایش افتاد و میبوسید و میگفت: ای مادر بزرگوار! منم فرزند تو حسین. با من سخن بگو پیش از آن که دلم شکافته شود و از دنیا مفارقت کنم.
پس اسماء گفت: ای دو جگر گوشه رسول خدا بروید و پدر بزرگوار خود را خبر کنید و وفات مادر خود را به او برسانید. پس ایشان بیرون رفتند، چون نزدیک مسجد رسیدند صدا به گریه بلند کردند، پس صحابه به استقبال ایشان دویدند و گفتند: سبب گریه شما چیست ای فرزندان رسول خدا؟ حق تعالی هرگز دیده شما را گریان نگرداند، مگر جای جدّ خود را خالی دیدهاید و از شوق ملاقات او گریان گردیدهاید؟ گفتند: مادر ما از دنیا مفارقت نمود. چون امیرالمؤمنین این خبر را شنید، فرمود: بعد از تو خود را به که تسلی دهم. (کشف الغمة؛2/122)
چون این خبر در مدینه منتشر گردید، شیون از خانههای مدینه بلند شد، و مردم جمع شده بودند و گریه میکردند و انتظار بیرون آمدن پیکر حضرت را میکشیدند. پس ابوذر بیرون آمد و گفت: بیرون آوردن آن حضرت را به تأخیر انداختند، پس مردم متفرق شده، برگشتند. چون پاسی از شب گذشت و دیدهها به خواب رفت، جنازه را بیرون آوردند، امیرمؤمنان و حسن و حسین علیهم السلام و عمّار و مقداد و عقیل و زهیر و ابوذر و سلمان و بریده و گروهی از بنیهاشم و خوّاص آن حضرت، بر آن بانوعلیهاالسلام نمازگزاردند و در همان شب دفن کردند. حضرت علی علیه السلام بر دور قبر آن حضرت هفت قبر دیگر ساخت که ندانند قبر آن بانو علیهاالسلام کدام است.
به روایتی دیگر چهل قبر دیگر را آب پاشیدند که قبر آن حضرت مشخص نباشد و به روایت دیگر قبر آن حضرت را با زمین هموار کرد که علامت قبر معلوم نباشد؛ این کارها برای آن بود که موضع قبر آن حضرت را ندانند و بر قبر ایشان نماز نخوانند و خیال نبش قبر آن را به خاطر نگذرانند.(روضة الواعظین؛151) به این سبب در مورد محل قبر آن بانو علیهاالسلام اختلاف نظر واقع شده است: بعضی گفتهاند در بقیع نزدیک قبور ائمه بقیع است و بعضی گفتهاند میان قبر حضرت رسالت و منبر آن حضرت دفن شده است، زیرا که حضرت فرمود: میان منبر و قبر من باغی از باغهای بهشت است و منبر من بر دری از درهای بهشت است. اصّح آن است که آن حضرت را در خانه خود دفن کردند، چنانچه روایت صحیح بر آن دلالت میکند. ابن شهرآشوب و دیگران روایت کردهاند چون خواستند که آن حضرت علیهاالسلام را در قبر گذارند، دو دست شبیه دستهای رسول خدا صلی الله علیه و آله از میان قبر پیدا شد، و آن حضرت را گرفت و به قبر برد.(مناقب ابن شهر آشوب؛ 3/414 با کمی اختلاف.)
مفضّل از حضرت صادق علیهالسلام سؤال نمود: فاطمه علیهاالسلام را چه کسی غسل داد؟ حضرت فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام غسل داد؛ زیرا که فاطمه، صدیقه و معصومه بود، و معصوم را به غیر از معصوم غسل نمیدهد، چنانچه مریم را حضرت عیسی علیه السلام غسل داد.(علل الشرایع؛ ص184) از حضرت صادق علیهالسلام پرسیدند: به چه سبب حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، فاطمه علیهاالسلام را در شب دفن نمود؟ حضرت فرمود: برای آن که فاطمه علیهاالسلام وصیّت کرده بود که آن دو مرد اعرابی که هرگز ایمان به خدا و رسول نیاورده بودند، بر او نماز نخوانند.(علل الشرایع؛ ص185) از حضرت علی علیه السلام. از علت دفن فاطمه علیهاالسلام در شب پرسیدند؟ فرمود: زیرا که او خشمناک بود بر جماعتی و نمیخواست آنها بر جنازه او حاضر شوند، و حرام است بر کسی که ولایت و محبّت آن جماعت را داشته باشد، که بر احدی از فرزندان فاطمه نماز کند.(امالی شیخ صدوق؛ ص523)
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده است، هفت کس بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نمازگزاردند: ابوذر، سلمان، مقداد، عمّاریاسر، خذیفه، عبدالله بن مسعود، و من امام ایشان بودم. (خصال؛361)
منبع:
بوی بهشت سوخته
برگزیده از کتاب جلاءالعیون علامه محمّدباقر مجلسی
اقتباس: علی لباف
از صفحه (60 تا 73)
دهه فجر مقطع رهایی ملت ایران است . مقام معظم رهبری
::
::
زنده نگه داشتن یاد شهدای انقلاب باعث تداوم حرکت انقلاب است . مقام معظم رهبری
::
::
دهه فجر آئینه ای است که خورشید اسلام در آن درخشید و به ما منعکس شد . مقام معظم رهبری
::
::
انقلاب اسلامی با اتکاء به قدرت مردم ، آسیب ناپذیر است . مقام معظم رهبری
::
::
این انقلاب ، بی نام خمینی (ره ) در هیچ جای جهان شناخته شده نیست . مقام معظم رهبری
فاطمه در سوگ پدر
علاقه فاطمه به پیامبر تنها علاقه یک دختر به پدرش نبود، بلکه وىاستمرار تمام ابعاد شخصیت رسول خدا بحساب مىآمد. مگر پیامبر دستاو را نگرفت و نفرمود: "هرکه این بانو را شناخت که شناخت، و هرکسوى را نشناخت بداند که وى فاطمه دختر محمّد است. او پاره تن منوجان من است که میان دو پهلویم جاى دارد. هرکه وى را آزرد مرا آزردهو هرکه مرا آزرد خدا را آزرده است.
مگر علىعلیه السلام از قول فاطمهعلیها السلام به ما نفرمود که گفت: رسول خدا بهمن فرمود: "اى فاطمه هرکس برتو درود و صلوات بفرستد خداوند او رابیامرزد ودر هر جاى بهشت باشم او را به من ملحق کند.
محبّت و دوستى فاطمه نسبت به پدرش بالاتر از محبّتِ قوم و خویشىبود. محبّت او محبّتى الهى و خدایى بود که از معرفت فاطمه به مقام شامخنبوّت وبزرگى آنحضرت در پیشگاه خداوند سرچشمه مىگرفت.
هنگامى که فاطمه زهرا، رسول خدا را از دست داد تنها کسى بود که بهحساسیت موقعیت، پىبرد و با این حادثه، گویى تمام کوههاى عالم برسر او خراب شد.
با اینکه دل همه مسلمانان در فقدان رسول گرامى اسلام سوگوارواندوهگین بود امّا سیل غم در دل دختر و تنها وارث و پاره تن پیامبرسرازیر گشت!!
مصیبتهاى بزرگ و بسیار، اندیشه مردم را از تفکّر جدّى براى پرکردن جاى خالى آنحضرت غافل کرده بود.
و این وظیفه فاطمه زهرا بود که با احیاى یاد رسول خدا و بیان عظمتوى وفرستادن درود و آشکار ساختن اندوه شدید خود بر او این خلاء راپر کند.
در واقع فاطمه زهرا با گریه خود بر رسول خداصلى الله علیه وآله عبادت مىکرد.چون گریه او یاد رسول اللَّه را زنده مىداشت، و این خود به مکتبوارزشهاى رسالت پیامبر جان مىبخشید. گریه زهرا بر پدرش به حدىّرسیده بود که وى را در شمار پنج نفر از مویه کنان جهان یعنى آدم،یعقوب، یوسف و امام سجادعلیهم السلام جاى دادهاند.
از فضه خدمتکار حضرت فاطمه نقل شده است که درباره اندوهآنحضرت گفت: درمیان مردم جهان و یاران و نزدیکان و دوستان رسولخدا هیچ کسى در فراق آنحضرت اندوهگینتر و گریانتر و نالانتر ازبانویم فاطمه زهرا نبود. اندوه او هرلحظه تازهتر و فزونتر مىشدوگریهاش شدّت مىیافت.
فاطمهعلیها السلام هفتروز در فراقپدرش گریستوآرام نیافت واز اندوهشکاسته نشد. هر روز گریهاش بیشتر از روز پیش بود. چون هشتمین روزفرارسید، اندوه، نهانش را آشکار ساخت و عنان شکیب از دست داد و ازخانه بیرون آمد و فریاد کشید. گویى صدایش از دهان پیامبر بیرونمىآید. زنان شتابان به سویش رفتند. کودکان و خردسالان نیز به نزدشروانه گشتند. مردم به گریه و زارى پرداختند و از هر سوى گرد آمدند.چراغها خاموش شد تا روى زنان معلوم نشود. زنان چنین مىپنداشتند کهپیامبر خدا از قبر بیرون آمده است. همه در حیرت و شگفتى فرو رفتهبودند. فاطمه در سوگ پدر نوحه مىخواند و آنحضرت را صدا مىزدومىگفت: اى پدر! اى برگزیده! اى محمّد! اى ابوالقاسم! اى یاوریتیمان وشوى مردگان! از این پس چه کسى به محراب نماز مىایستد؟چه کسى به فریاد دختر سرگشته و عزادارت خواهد رسید؟
آنگاه دامن کشان به سوى قبر پیامبر رفت. از بس اشک ریخته بود،چیزى نمىدید. چون نزدیک تربت پاک پیامبر شد نگاهش بهمأذنه افتاد،گامها را کوتاه کرد. امّا آنچنان گریست و زارى کرد تا آن که از هوش رفت.زنان سراسیمه به سویش شتافتند و بر چهرهاش آب پاشیدند. چون به هوشآمد از جاى برخاست در حالى که لب بهسخن گشوده بود و مىگفت:
"تاب و توانم برفت. پوست بدنم نیز به من خیانت کرد. دشمننکوهشم کرد و افسردگى مرا کشت. اى پدر! اینک تنها و حیران ماندهام.صدایم به خاموشى گراییده و پُشتم شکسته است. زندگىام تیره و تاروروزگارم سیاه شد. پدر! از این پس هیچ همدم و همدلى براى رفع تنهایىووحشتم ندارم و دیگر کسى نیست که اشکم را باز دارد و یاورى نیستکه در ناتوانیها مرا یار باشد. پس از تو قرآن و منزل و مأوى جبرئیلومیکائیل از خاطرها فراموش شد. تمام اسباب پس از تو دگرگون و همهدرها دربرابرم بسته شد. من نیز پس از تو در این دنیا دیرى نخواهم زیستو هر دم که برآرم با گریه بر تو همراه است اشتیاقم به تو واندوهم بر توهیچ گاه پایان ندارد".
آنگاه بانگ برآورد که: اى پدر! اى جان من! سپس این اشعار رامترنّم شد:
- اندوه من بر تو، اندوهى تازه است و قلب من، به خدا سوگند،جایگاه ریزش شور و غوغاست.
- هر روز که سپرى مىشود اندوه من در آن فزونى مىیابد و گریهام برتو تمام ناشدنى است.
- پیشامدهاى ناگوار من بزرگ شد و عنان تسلّى و آرامش را از کفدادم. پس گریهام در این سوگ هر لحظه تازه است.
- هر آن دلى که در فراق تو با شکیب و تسلیت همراه مىشود، همانادلى افسرده و بىجان است.
سپس فریاد برآورد: اى پدر با مرگ تو دنیا از نور افشانى باز ایستادودرخشندگى خود را نهان ساخت که آن به سبب خرّمى تو، در تجلّى بودروزهاى دنیا تیره و تار شده است و تنها از سیاهى و خشونت سخنمىراند. اى پدر! تا روزى که تو را دوباره دیدار کنم همواره در سوگ تواندوهگین و متأسفم. اى پدر! از هنگامى که تو رفتهاى خواب نیز ازدیدگان من برفت. از این پس چه کسى به فریاد بیچارگان و شوى مردگانخواهد رسید؟ و امّت تا روز قیامت دست به دامان چه کسى خواهندزد؟ اى پدر! پس از تو ما از مستضعفان شدیم و مردم از ما روى گردانشدند. حال آن که ما به وجود تو درمیان مردم بزرگ بودیم نه مستضعف.پس کدامین اشک است که از فراق تو از دیدگان روان نشود؟ و کدامیناندوه است که پس از تو پیوسته و همیشه نباشد؟ و کدامین چشم پس از توبه هنگام خواب سُرمه کشیده مىشود؟ تو بهار دین و نور پیامبران بودى.پس چگونه است که کوهها از فراق تو به جنبش در نمىآیند ودریاهانمىخشکند و زمین به لرزه نمىافتد؟!
پدر! من به پیشامدهاى ناگوار مبتلا شدم. این مصیبت اندک و آساننبود. اینک مصیبتى بزرگ وحادثهاى ترسناک مرا درخود فروگرفته است.
فرشتگان بر تو گریستند و چرخ از گردش باز ایستاد، منبرت پس از توغریب و تنهاست و محرابت از دعا و مناجات تو، تهى است و قبرت بهآغوش گرفتنتو خرسند و شاد است و بهشت بهتو و بهدعا ونمازت مشتاق!
اى پدر! پس از تو چقدر ظلمت مجالست بزرگ شده است دریغا بر توتا گاهى که من شتابان به سوى تو آیم. ابوالحسن مؤمن، پدر دو فرزندتحسن وحسین و برادر و دوستت، و یاور تو و کسى که او را به کودکىپروردى و در بزرگى او را به برادرى گرفتى و شیرینترین دوستانویارانت کسى که از دیگران در اسلام و هجرت و یارى دادن به توپیشقدمتر بود، او نیز در ماتم تو به سوگ نشسته است. داغ فراق تو همهما را در خود فرو گرفت و گریه، کشنده ما شد واندوه و سوگوارى با ماهمنشین گشت.
سپس اشک ریخت و نالهاى از دل برآورد آنچنان که گویى روحش ازکالبدش بیرون شد. آنگاه این اشعار را خواند:
- پس از فقدان خاتم پیامبران شکیبایىام اندک شد و عنان آرامشم ازکف رفت.
- دیدهاى دیده! چون باران ببار. واى بر تو از بارش خون بخیلى مکن.
- اى رسول خدا و اى برگزیده او و اى پناه یتیمان و ناتوانان.
- کوهها و حیوانات و پرندگان و زمین، همگى پس از آسمان بر توگریستند.
- سرورم! حجون و رکن و مشعر همراه با بطحا همگى برتو گریهکردند.
- محراب ودرس قرآن سحرگاهان وشامگاهان، آشکارا برتو گریستند.
- اسلام نیز که درمیان مردم از همه غریبتر شد، بر تو گریست.
- اى کاش منبرى را که تو بر فراز آن مىرفتى، مىدیدى که چگونه پساز روشنایى، ظلمت و تاریکى او را در خود فرو گرفته است.
- خدایا! در مرگم شتاب فرماى که روزگارم تیره و تار شده است.
فضه گوید: آنگاه فاطمهعلیها السلام به خانهاش برگشت و شبانه روز بناىناله و زارى گذارد. اشکش باز نمىایستاد و گریهاش آرام نمىگرفت.
بزرگان مدینه گردآمده نزد علىعلیه السلام رفتند وعرض کردند: اى ابوالحسن!فاطمه شبانه روز مىگرید. به گونهاى که شبها خواب راحت را از ما گرفتهاست وروزها نمىگذارد که ما آسوده درپى کسب و کار خویش باشیم. ماآمدهایم تا به تو بگوییم که از فاطمه بخواهى که یا شبها گریه کندیا روزها. امیرمؤمنان گفت: بسیار خوب.
سپس امیرمؤمنان نزد فاطمه رفت. فاطمه همچنان بىوقفه مىگریستوهیچ دلدارى و تسلیتى در مورد او مؤثر نبود. امّا چون على را بدید اندکىآرام گرفت. حضرت على به فاطمه فرمود: اى دختر رسول خدا! بزرگانمدینه از من خواستند که از تو بخواهم که یا شبها بگریى یا روزها.
فاطمه زهرا پاسخ داد: اى ابوالحسن! درنگ من درمیان اینان چقدراندک و رفتنم از ایشان چقدر نزدیک است. به خدا سوگند شب و روز ازگریستن دست برنخواهم داشت مگر آنکه به پدرم رسول خدا بپیوندم.على به او فرمود: آنچه خود مىدانى بکن اى دختر رسول خدا.
سپس امیرمؤمنان، خانهاى در بیرون از شهر براى حضرت زهراساخت که آن را بیتالاحزان نامیدند.
چون صبح فرا مىرسید، زهرا حسن و حسین را پیشاپیش خود قرارمىداد و با گریه به سوى آن خانه روانه مىشد.
فاطمه زهرا از برخى از مناسبتها براى معرفى رسول خدا ویادآورىخاطرات عطرآگینش بهره مىگرفت. در روایت آمده است که چون پیامبروفات یافت، بلال از گفتن اذان خوددارى کرد و گفت: پس از رحلترسول خدا براى کس دیگرى اذان نخواهم گفت.
روزى فاطمه زهرا گفت: دوست دارم صداى موذّن پدرم را بشنوم.چون این خبر به گوش بلال رسید. شروع به گفتن اذان کرد. همین که گفتاللَّه اکبر، اللَّه اکبر، فاطمه به یاد پدرش و دوران حیات او افتاد. پسنتوانست از گریه باز ایستد. چون بلال به عبارت اشهد ان محمّداً رسول اللَّهرسید فاطمه فریادى کشید و به صورت بر زمین افتاد و از هوش برفت.مردم به بلال گفتند: بس است اى بلال که دختر رسول خدا از دنیا رفت.آنان گمان کردند که فاطمه مرده است. بلال اذانش را ناتمام گذارد. چونفاطمه به هوش آمد از بلال خواست که اذانش را به اتمام رساند امّا بلالخواسته آنحضرت را اجرا نکرد و گفت: اى سرور زنان! من بر جان توبیمناکم و مىترسم که با شنیدن اذان به جان خود آسیب رسانى. فاطمه نیزاو را از ادامه اذان معاف داشت.
،رهبر معظم انقلاب اسلامی در پی حوادث اخیر فرانسه، نامهای را به زبان انگلیسی خطاب به جوانان غربی مرقوم فرمودند. در بخشی از این نامه آمده است: در واکنش به سیل پیشداوریها و تبلیغات منفی، سعی کنید شناختی مستقیم و بیواسطه از دین اسلام به دست آورید.
متن نامه بدین شرح است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
به عموم جوانان در اروپا و امریکای شمالی
حوادث اخیر در فرانسه و وقایع مشابه در برخی دیگر از کشورهای غربی مرا متقاعد کرد که دربارهی آنها مستقیماً با شما سخن بگویم. من شما جوانان را مخاطب خود قرار میدهم؛ نه به این علّت که پدران و مادران شما را ندیده میانگارم، بلکه به این سبب که آیندهی ملّت و سرزمینتان را در دستان شما میبینم و نیز حسّ حقیقتجویی را در قلبهای شما زندهتر و هوشیارتر مییابم. همچنین در این نوشته به سیاستمداران و دولتمردان شما خطاب نمیکنم، چون معتقدم که آنان آگاهانه راه سیاست را از مسیر صداقت و درستی جدا کردهاند. سخن من با شما دربارهی اسلام است و بهطور خاص، دربارهی تصویر و چهرهای که از اسلام به شما ارائه میگردد. از دو دهه پیش به این سو ــ یعنی تقریباً پس از فروپاشی اتّحاد جماهیر شوروی ــ تلاشهای زیادی صورت گرفته است تا این دین بزرگ، در جایگاه دشمنی ترسناک نشانده شود. تحریک احساس رعب و نفرت و بهرهگیری از آن، متأسفانه سابقهای طولانی در تاریخ سیاسی غرب دارد. من در اینجا نمیخواهم به «هراسهای» گوناگونی که تاکنون به ملتهای غربی القا شده است، بپردازم. شما خود با مروری کوتاه بر مطالعات انتقادی اخیر پیرامون تاریخ، میبینید که در تاریخنگاریهای جدید، رفتارهای غیر صادقانه و مزورانهی دولتهای غربی با دیگر ملتها و فرهنگهای جهان نکوهش شده است. تاریخ اروپا و امریکا از بردهداری شرمسار است، از دورهی استعمار سرافکنده است، از ستم بر رنگینپوستان و غیر مسیحیان خجل است؛ محققین و مورخین شما از خونریزیهایی که به نام مذهب بین کاتولیک و پروتستان و یا به اسم ملیت و قومیت در جنگهای اول و دوم جهانی صورت گرفته، عمیقاً ابراز سرافکندگی میکنند.
این بهخودیخود جای تحسین دارد و هدف من نیز از بازگوکردن بخشی از این فهرست بلند، سرزنش تاریخ نیست، بلکه از شما میخواهم از روشنفکران خود بپرسید چرا وجدان عمومی در غرب باید همیشه با تأخیری چند ده ساله و گاهی چند صد ساله بیدار و آگاه شود؟ چرا بازنگری در وجدان جمعی، باید معطوف به گذشتههای دور باشد نه مسائل روز؟ چرا در موضوع مهمی همچون شیوهی برخورد با فرهنگ و اندیشهی اسلامی، از شکلگیری آگاهی عمومی جلوگیری میشود؟
شما بخوبی میدانید که تحقیر و ایجاد نفرت و ترس موهوم از «دیگری»، زمینهی مشترک تمام آن سودجوییهای ستمگرانه بوده است. اکنون من میخواهم از خود بپرسید که چرا سیاست قدیمی هراسافکنی و نفرتپراکنی، اینبار با شدّتی بیسابقه، اسلام و مسلمانان را هدف گرفته است؟ چرا ساختار قدرت در جهان امروز مایل است تفکر اسلامی در حاشیه و انفعال قرار گیرد؟ مگر چه معانی و ارزشهایی در اسلام، مزاحم برنامهی قدرتهای بزرگ است و چه منافعی در سایهی تصویرسازی غلط از اسلام، تأمین میگردد؟ پس خواستهی اوّل من این است که دربارهی انگیزههای این سیاهنمایی گسترده علیه اسلام پرسش و کاوش کنید.
خواستهی دوم من این است که در واکنش به سیل پیشداوریها و تبلیغات منفی، سعی کنید شناختی مستقیم و بیواسطه از این دین به دست آورید. منطق سلیم اقتضا میکند که لااقل بدانید آنچه شما را از آن میگریزانند و میترسانند، چیست و چه ماهیتی دارد. من اصرار نمیکنم که برداشت من یا هر تلقی دیگری از اسلام را بپذیرید بلکه میگویم اجازه ندهید این واقعیّت پویا و اثرگذار در دنیای امروز، با اغراض و اهداف آلوده به شما شناسانده شود. اجازه ندهید ریاکارانه، تروریستهای تحت استخدام خود را به عنوان نمایندگان اسلام به شما معرفی کنند. اسلام را از طریق منابع اصیل و مآخذ دست اوّل آن بشناسید. با اسلام از طریق قرآن و زندگی پیامبر بزرگ آن صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم آشنا شوید. من در اینجا مایلم بپرسم آیا تاکنون خود مستقیماً به قرآن مسلمانان مراجعه کردهاید؟ آیا تعالیم پیامبر اسلام صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم و آموزههای انسانی و اخلاقی او را مطالعه کردهاید؟ آیا تاکنون به جز رسانهها، پیام اسلام را از منبع دیگری دریافت کردهاید؟ آیا هرگز از خود پرسیدهاید که همین اسلام، چگونه و بر مبنای چه ارزشهایی طیّ قرون متمادی، بزرگترین تمدن علمی و فکری جهان را پرورش داد و برترین دانشمندان و متفکّران را تربیت کرد؟
من از شما میخواهم اجازه ندهید با چهرهپردازیهای موهن و سخیف، بین شما و واقعیت، سد عاطفی و احساسی ایجاد کنند و امکان داوری بیطرفانه را از شما سلب کنند. امروز که ابزارهای ارتباطاتی، مرزهای جغرافیایی را شکسته است، اجازه ندهید شما را در مرزهای ساختگی و ذهنی محصور کنند. اگر چه هیچکس بهصورت فردی نمیتواند شکافهای ایجاد شده را پر کند، امّا هر یک از شما میتواند به قصد روشنگریِ خود و محیط پیرامونش، پلی از اندیشه و انصاف بر روی آن شکافها بسازد. این چالش از پیش طراحی شده بین اسلام و شما جوانان، اگر چه ناگوار است امّا میتواند پرسشهای جدیدی را در ذهن کنجکاو و جستجوگر شما ایجاد کند. تلاش در جهت یافتن پاسخ این پرسشها، فرصت مغتنمی را برای کشف حقیقتهای نو پیش روی شما قرار میدهد. بنابراین، این فرصت را برای فهم صحیح و درک بدون پیشداوری از اسلام از دست ندهید تا شاید به یمن مسئولیّتپذیری شما در قبال حقیقت، آیندگان این برهه از تاریخ تعامل غرب با اسلام را با آزردگی کمتر و وجدانی آسودهتر به نگارش درآورند.
سیّدعلی خامنهای
1393/11/01
دعای روز شنبه
در طلب رحمت
قالَتْ فاطِمَةُ عَلَیْها السَّلام فی دُعائِها یَوْمَ السَّبْتِ:
1 - «اَلّلهُمَّ افْتَحْ لَنا خَزائِنَ رَحْمَتِکَ وَ هَبْ لَنا الّلهُمَّ رَحْمَةً لاتُعَذِّبُنا بَعْدَها فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ».
2 - «وَ ارْزُقْنا مِنْ فَضْلِکَ الْواسِعِ رِزْقاً حَلالاً طَیِّباً وَ لاتُحْوِجْنا وَ لاتُفْقِرْنا اِلی اَحَدٍ سِواکَ».
3 - «وَ زِدْنا لَکَ شُکْراً وَ اِلَیْکَ فَقْراً وَ فاقَةً وَ بِکَ عَمَّنْ سِواکَ غِنیً وَ تَعَفُّفاً»
4 - «اَللّهُمَّ وَسِّعْ عَلَیْنا فِی الُّدنْیا، اَللّهُمَّ اِنّا نَعُوذُ بِکَ اَنْ تَزْوِیَ عَنّا وَجْهَکَ فِی حالٍ وَ نَحْنُ نَرْغَبُ اِلَیْکَ فیهِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَعْطِنا ما تُحِبُّ وَ اجْعَلْهُ لَنا قُوَّةً فِیما تُحِبُّ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ».1
رحمت
قسمت اول دعا راجع به رحمت خداوند است و آن هم خزائن رحمت او و آن هم فتح و گشایش این خزائن و یکی هم اثر این خزینه است. خزینهی رحمت و گشایش رحمت الهی چه آثاری دارد؟ چگونه رنج را از ما برمیدارد؟
در مورد رحمت این نکته را بگویم:
من نمیدانم شما در زندگیتان دنبال چه چیزی بودهاید، اما حقیقت رحمت در این معناست که تو به حالتی میرسی که دیگر رنجی نمیبینی و خیلی میارزد که آدم روی پشت اسبها و شترها ران صاف کند و استخوان بساید تا به یک حقیقتی برسد که رنجهایش را از دست بدهد و حتی در متن بلاها و گرفتاریها راحت باشد و رنجی نداشته باشد.
رزق
اما قسمت دوم: «وَ ارَزُقْنا مِنْ فَضْلِکَ الْواسِعِ رِزْقَاً حَلالاً طَیِّباً وَ لاتُحْوِجْنا وَ لاتُفْقِرْنا اِلی اَحْدٍ سِواکَ».
ارتباط رحمت با رزق مطرح است، رزق و خصوصیات رزق چیست؟ منشأ این رزق کدام است؟ ویژگیها و عنایتهایی که در این رزق برای ما خواهد بود چیست؟ بعدهم «لا تُحْوِجْنا وَ لاتُفْقِرْنا» مطرح است که معنای احتیاج و فقر چیست؟ چه تفاوتی با هم دارند؟ اینها نکاتی که در این قسمت از دعا قابل تأمل است.
پس از سؤال از رحمت، سؤال از رزق مطرح میشود؛ یعنی آدمی که محتاج رحمت و عنایتهای حق است، این رزق را میخواهد.
«وَ ارْزُقْنا»، درخواست رزق پس از سؤال از فتحِ خزائنِ رحمت و هبهی آن است.
دعای روز یک شنبه
فلاح و نجاح و صلاح
قالَتْ فاطِمَةُ(س) فی دُعائِها یَوْمَ الْاَحَدِ:
«اَللّهُمَّ اجْعَلْ اَوَّلَ یَوْمِی هذا فَلاحاً وَ آخِرَهُ نَجاحاً وَ اَوْسَطُهُ صَلاحاً. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ»
«وَ اجْعَلْنا مِمَّنْ اَنابَ اِلَیْکَ فَقَبِلْتَهُ وَ تَوَکَّلَ عَلَیْکَ فَکَفَیْتَهُ وَ تَضَرَّعَ اِلَیْکَ فَرَحِمْتَهُ»1
حضرت سه چیز را از خداوند مسألت میکنند. یکی فلاح و رستگاری و دیگری نجاح و دستیابی و سوّمی صلاح و شایستگی.
مفردات
فلاح؛ یعنی رستگار شدن، روئیدن، سربر آوردن و از خاک برخاستن، به پا ایستادن.
نجاح؛ یعنی دستیابی، موفقیت و پیروزی، میوه آوردن، بارگرفتن.
صلاح؛ یعنی شایستگی، درست حرکت کردن، هماهنگ بودن.
نکتهای که مطرح است این است که رستگاری و فلاح را در اوّل روز خواستن و دستیابی و پیروزی را در آخر و صلاح و شایستگی را در تمام این مدت و فیما بین این دو، چگونه تحقّق پیدا میکند؟
با تأمّل در چند کلمهی انابه و قبول، توکّل و کفایت و تضرّع و رحمت که در قسمت دوّم دعا و بعد از صلوات بر محمّد و آل محمّد مطرح میشود و در حقیقت توضیح قسمت اوّل دعا میباشد، به کلید این دعا و تحلیل و جواب آن سؤال دست یافتهایم.
در فلاح و رستگاری، انابه و قبول و پذیرش حقّ مطرح است، در نجاح و دستیابی، توکّل بر حقّ و کفایت او و در صلاح و شایستگی هم دو عنوان دیگر؛ یعنی تضرّع و رحمت دخالت دارد.
انابه از سوی عبد و قبول و پذیرش از حقّ. توکّل و واگذاری از عبد و کفایت از حقّ. تضرّع و زاری از عبد و رحمت و محبّت از حقّ. انابه و توکّل و تضرّع فعل عبد است و قبول و کفایت و رحمت، فعل حقّ.
این شش عنوان توضیح فلاح و نجاح و صلاح هستند.
1- بحارالانوار، ج 87، ص 338، به نقل از البلد الامین، کفعمی
دعای روز دوشنبه
عبودیّت
قالَتْ فاطِمَةُ(س) فِی دُعائِها یَوْمَ الْاِثْنَیْنِ:
«اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ قُوَّةً فِی عِبادَتِکَ وَ تَبَصُّراً فِی کِتابِکَ وَ فَهْماً فِی حُکْمِکَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لاتَجْعَلِ الْقُرْآنَ بِنا ماحِلاً وَ الصِّراطَ زائِلاً وَ مُحَمَّداً صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَنّا مُوَلِّیاً».1
ترجمه
خدایا! من از تو، قوّت و نیرویی در عبادت و بندگی خودت و بصیرت و نورانیّتی در کتاب و قرآن و فهمی در حکم تو، میخواهم. خدایا بر محمّد و آلش درود فرست و قرآن را از ما ناراضی و شاکی قرار مده و صراط را بر ما لرزان نگردان، و محمّد و آلش را از ما روی گردان نساز.
در توضیح فقرات دعا، چند نکته قابل تأمّل است که به آنها اشاره میکنم.
یک بحثی است راجع به عبادت و معنای آن و تفاوت عبادت با عبودیّت.
بحث دوّم راجع به قوّت و نشاط در عبادت و عوامل این قوّت است.
و بحث سوّم ارتباط قوّت در عبادت با بصیرت در کتاب و فهم در حکم است. آیا قوّت در عبادت، بصیرت و نورانیّتی در کتاب و فهمی در حکم میآورد یا نه؟
و بحث آخر هم ارتباط این همه با شکایت و ناراضی بودن قرآن است.
عبادت و عبودیّت
عبادت همین اعمالی است که در شرع مطرح است مثل نماز و روزه و حجّ و زکات و صدقات و..... که به حدّ رجحان و یا ضرورت رسیده باشد.
عبادت، امر میخواهد چه امر استحبابی و چه وجوبی.
عبادت اخلاص میخواهد.
پس آنچه که در عبادت مطرح است و شرط میباشد، یکی امر است و دیگری اخلاص.
عبودیّت؛ یعنی همین اعمالی که او میخواهد و باید امر و اخلاص داشته باشد. و گذشته از این دو، هم مطابق امر او باشد و هم در هنگامی آورده شود که مزاحم نداشته باشد و کار و امر دیگری مزاحم آن نباشد.
اگر من به نماز مشغول شوم در حالی که مکلّف به احسان به مادرم هستم و این که عهده دار او باشم و یا مشغول عبادتی بشوم در حالی که مکلّف به اصلاح امر مؤمنی هستم، این عبادت هست ولی عبودیّت نه؛ چون مزاحم دارد و من مهمترین
1 - بحارالانوار، ج 87، ص 338، به نقل از البلد الامین، کفعمی
کار و عمل را نیاوردهام. لذا در عبودیّت سه چیز مطرح است: نیّت، سنّت، اهمیّت، در عبودیّت گذشته از این امر و اخلاص و نیّت و مراعات سنّت، مراعات اهمیّتها مطرح است.
مطلوب فاطمه زهرا(س) از عبادت در اینجا، همین عبودیّت و بندگی و معنای خاصّ است. البته میتواند به معنای عامّ آن نیز باشد تا شامل هر دو شود. به هر حال چه این معنا و چه آن معنا در هر دو میتواند قوّت و ضعف و کسالت و نشاط وارد شود.
دعای روز سه شنبه
محیطها و موضعگیریها
قالَتْ فاطِمَةُ(س) فِی دُعائِها یَوْمَ الثَلاثاء:
«اَللّهُمَّ اجْعَلْ غَفْلَةَ النّاسِ لَنا ذِکْراً وَ اجْعَلْ ذِکْرَهُمْ لَنا شُکْراً وَ اجْعَلْ صالِحَ ما نَقُولُ بِاَلْسِنَتِنا نِیَّةً فِی قُلُوبِنا»
«اَللّهُمَّ اِنَّ مَغْفِرَتَکَ اَوْسَعُ مِنْ ذُنُوبِنا وَ رَحْمَتَکَ اَرْجی عِنْدَنا مِنْ اَعْمالِنا. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلَ مُحَمَّدٍ»
«وَ وَفِّقْنا لِصالِحِ الْاَعْمالِ وَ الصَّوابِ مِنَ الْفِعالِ»1
ترجمه
خدایا! غفلت مردم را ذکر و آگاهی ما قرار بده. آن لحظهای که مردم غافلند، لحظهی ذکر و بیداری ما باشد.
خدایا ذکر و بیداری مردم را شکر ما قرار بده. هنگامیکه آنها متذکّر و بیدارند، این بیداری و آگاهی باعث شکر ما شود.
در یک چنین شرایطی که همه متذکّر و بیدارند، تو آن چه را که بر زبان ما از خوبیها جاری میشود، نیّتها و ریشههایش را در دلهامان قرار بده و محکم و استوار ساز. کاری کن که در دل ما نیّتها و ریشههایش پا بگیرد.
خدایا! غفران تو از گناهان ما گستردهتر است و امیدمان به رحمت تو بیشتر از کارهای ما است. خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و ما را موفّق بدار تا صالحات اعمال و کارهای درست و صواب را داشته باشیم.
1- بحارالانوار، ج 87، ص 339، به نقل از البلد الامین، کفعمی
دعای روز چهارشنبه
حفاظت و ستر
قالَتْ فاطِمَةُ(س) فی دُعائِها یَوْمَ الْاَرْبَعاءِ:
«اَللّهُمَّ احْرُسْنا بِعَیْنِکَ الّتی لاتَنامُ وَ رُکْنِکَ الَّذی لایُرامُ وَ بِاَسْمائِکَ الْعِظامِ، وَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ احْفَظْ عَلَیْنا ما لَوْ حَفِظَهُ غَیْرُکَ ضاعَ
وَ اسْتُرْ عَلَیْنا ما لَوْ سَتَرَهُ غَیْرُکَ شاعَ. وَ اجْعَلْ کُلَّ ذلِکَ لَنا مِطْواعاً اِنَّکَ سَمیعُ الدُّعاءِ قَریبٌ مُجیبٌ»|1
ترجمه
خدایا! تو ما را در حراست و حفظ خودت قرار بده، با آن چشمی که نمیخوابد و با آن نیرویی که مغلوب نمیشود و با آن اسماء و نامهای بزرگی که تو داری ما را حفظ و حراست کن. خدایا! بر محمّد وآلش درود فرست.
خدایا! تو برای ما حفظ و نگهداری کن. آنچه را که اگر غیر تو بخواهد حفاظتش کند، ضایع شود. و بپوشان بر ما، آنچه را که اگر غیر تو بخواهد بپوشاند، آشکار شود. خدایا از این حفظ و ستر خود برای ما وسیلهای در راه اطاعت خودت قرار بده. که تو خواستهها را میشنوی و نزدیک هستی و جوابگو.
در بیان حضرت زهرا(س) دو نکته مطرح است. یکی حفاظت و نگهداری و حراست و دیگری ستر و پوشش.
سؤال اساسی که در مورد این دو نکته مطرح است این است که چرا حضرت حفاظت و ستر را میخواهد و اصولاً آدمی چه وقتی حفظ و ستر دیگران را میخواهد و به آنان روی میآورد؟
وقتی تو امکاناتی داری که ارزشمند و زیاد است و از طرفی دشمنان زیادند و آمادهی بردن. و به ضعف و ناتوانی خودت هم در حفظ آنها واقف هستی، در این هنگام به دیگری واگذار میکنی، به بیمه روی میآوری، به لوطی محلو...
وقتی که تو عیبی و مشکلی در سر و صورت و یا بدنت داری، از آرایشگر و یا خیّاط محلّ میخواهی جوری بپوشاند و طوری لباست را بدوزد که عیبهای تو مستور بماند و بر دیگران آشکار نشود.
اگر تو توانمندی و مدّعی هستی که میتوانی حفظ کنی، حفاظت دیگری را نمیخواهی. آن جا که ناتوان میشوی، یا به خاطر وسعت امکانات و ارزش آنها و یا به خاطر کثرت مهاجمین و نفوذ شیاطین و حضور آنها، رو به سوی دیگری میآوری، پناهنده میشود و حصن و حفاظت او را میپذیری. اینها، همه مراتب این مقدار از درک ارزش و درک تنهایی و ضعف و ذلّت خودمان است.
حضرت از خداوند حفاظت و ستر را میخواهد. چون هم به نعمتها و عنایتهای عظیم او واثق است و هم به ضعف و ناتوانی انسان واقف.
در مورد حفاظت و حراست چند سؤال مطرح است. اینکه خداوند چه وقت میپوشاند و شرط حفاظت و نگهداری چیست؟ از چه چیزهایی انسان را حفظ میکند؟ وسیلهی حراست و حفاظت چیست؟ مورد حفاظت چیست و چه چیزهایی را میخواهیم حفظ کند؟ حفاظت حق چگونه و به چه نحو است؟
1- بحارالانوار، ج 87، ص 339، به نقل از البلد الامین، کفعمی
دعای روز پنج شنبه
هدایت و تقوا
قالَتْ فاطِمَةُ(س) فِی دُعائِها یَوْمَ الْخَمیسِ:
1 - «اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ الْهُدی وَ التُّقی وَ الْعِفافَ وَ الْغِنی وَ الْعَمَلَ بِما تُحِبُّ وَ تَرْضی»
2 - «اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ مِنْ قُوَّتِکَ لِضَعْفِنا وَ مِنْ غِناکَ لِفَقْرِنا وَ فاقَتِنا، وَ مِنْ حِلْمِکَ وَ عِلْمِکَ لِجَهْلِنا»
3 - «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَعِنَّا عَلی شُکْرِکَ وَ ذِکْرِکَ و طاعَتِکَ وَ عِبادَتِکَ بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمِینَ»1
فراز اوّل: هدایت و تقوا
در فراز اول دعا حضرت میگویند من از تو هدایت و تقوی را میخواهم، غنا و عفاف را میخواهم، عمل به آن چه که تو دوست داری و میپسندی را طالبم.
سؤال این است که حضرت خواستار هدایت است، در حالی که خداوند خود عهدهدار شده و هدایت کرده و فرموده: «اِنَّ عَلَیْنا لَلْهُدی»2. اگر او خلق کرده و آفریده؛ «اَلّذی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهْدینِ»3 و اگر او تقدیر و اندازهگیری نموده؛ «وَ الَّذی قَدَّرَ فَهَدی»4 او هم هدایت کرده و عهدهدار شده، اصلاً او شروع کرده و صدا زده و این من هستم که پشت کردهام و بیتوجّهم؛ «اِنِّکَ تَدْعُونِی فَاُوَلِّی عَنْکَ»5.
خیلی از کسانی که در مسیر حقّ قرار میگیرند، خیال میکنند که خود شروع کردهاند و خدا آنها را فراموش و رها کرده، در حالی که اینطور نیست. همهی عالم گواه بر این است که او شروع کرده و دعوت نموده و آدمی را هدایت کرده؛ که: « لَوْلا اَنْتَ لَمْ اَدْرِ ما اَنْتَ»6؛ اگر تو نبودی که من بیدار نمیشدم؛ به قول شاعر:
1- بحارالانوار، ج 87، ص 339، به نقل از البلد الامین، کفعمی
2- لیل، 12
3- شعراء، 26
4 - اعلی، 3-
5 - مفاتیح الجنان، دعای افتتاح
6- مفاتیج الجنان ، دعای ابوحمزه ثمالی
خواب بودم، سخن عشق تو بیدارم کرد
مست بودم، تشر قهر تو هشیارم کرد
من بیمایه کجا و سخن از عشق کجا
لطف بیحدّ تو، گستاخ به این کارم کرد1
او دعوت کرده و هدایت نموده و تجلّی این دعوت و هدایت نیز در کلام رسول و اولیای خداست، در اصرار حسین(ع) است. که اینها گنجها و عزّتهای خداوند بر روی زمیناند.
دعای روز جمعه
خواستهها
قالَتْ فاطِمَةُ(س) فِی دُعائِها یَوْمَ الْجُمُعَةِ:
1 - «اَللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنْ اَقْرَبِ مَنْ تَقَرَّبَ اِلَیْکَ وَ اَوْجَهِ مَنْ تَوَجَّهَ اِلَیْکَ وَ اَنْجَحِ مَنْ سَأَلَکَ وَ تَضَرَّعَ اِلَیْکَ».
2 - «اَللّهُمَّ اجْعَلْنا مِمَّنْ کَاَنَّهُ یَراکَ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ الَّذی فِیهِ یَلْقاکَ وَ لاتُمِتْنا اِلاَّ عَلی رِضاکَ».
3 - اَللّهُمَّ وَ اجْعَلْنا مِمَّنْ اَخْلَصَ لَکَ بِعَمَلِهِ وَ اَحَبَّکَ فِی جَمیعِ خَلْقِکَ. اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».
4 - «وَ اغْفِرْ لَنا مَغْفِرَةً جَزْماً حَتْماً لانَقْتِرِفُ بَعْدَها ذَنْباً وَ لانَکْتَسِبُ خَطِیئَةً و لااِثْماً».
5 -«اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صَلاةً نامِیَةً دائِمَةً زاکِیَةً مُتَتابِعَةً مُتَواصِلَةً مُتَرادِفَةً بِرَحْمَتِکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمِینَ»1
1 - بحارالانوار، ج 87، ص 339، به نقل از البلد الامین، کفعمی
حضرت در قسمت اوّل دعا خواستار قرب و وجاهت و نجح و بهرهمندی و دستیابی به خواستهها است.
در قسمت دوّم خواستار رؤیت و لقاء و رضایت پروردگار
در قسمت سوّم خواستار اخلاص و محبّت نسبت به همهی مخلوقات و
در قسمت چهارم با تمامی خواستهها، طالب غفران و مغفرت حقّ
و در نهایت هم طالب صلوات بر محمّد و آل محمّد هستند.
گلچین مذهبی (بخش اول)
گلچین مذهبی (بخش دوم)
گلچین مذهبی (بخش سوم)
گلچین مذهبی (بخش چهارم)
گلچین مذهبی (بخش پنجم)
گلچین مذهبی (بخش شیشم)
گلچین مذهبی (بخش هفتم)
گلچین مذهبی (بخش هشتم)
گلچین مذهبی (بخش نهم)
من غلامی ز غلامان توام یا زهرا
مستمندی به سر خان توام یا زهرا
*********شعر فاطمه**********
از زمانی که به خود آمده ام فهمیدم
خاطر آشفته و حیران تو ام یازهرا
*********شعر فاطمه**********
من دعا بودم ز روز ازل برلب تو
ذکری از نیمه سوزان توام یازهرا
*********شعر فاطمه**********
متولد شده عشق توام بی بی جان
آه پرورده دامان توام یا زهرا
*********شعر فاطمه**********
بیت الاحزان دلم شاهد اشک سحرت
اشک آن دیده گریان توام یازهرا
*********شعر فاطمه**********
از ازل لطف تو شد شام حالم آری
تا ابد در خور احسان توام یا زهرا
*********شعر فاطمه**********
شد یهودی ز نخ چادرت اسلام شناس
فخرم این بس که مسلمان توام یازهرا
*********شعر فاطمه**********
ای یتیمان مدینه همه از پخت تو سیر
طالب لقمه ای از نان توام یازهرا
*محمدتقی میرشفیعی*